روزگارهای قدیم تو مدینه یه خونه بود
که تو اون خونه یه ساقی بود و یک پیمونه بود
اهل اون خونه گل سر سبد هستی بودن
هر کدوم دریای بی نهایت مستی بودن
در هستی به روی در اون خونه باز می شد
هر نیازمندی در اون خونه بی نیاز می شد
اهل اون خونه دو دست رحمت خدا بودند
همه با وفا و با صفا و با سخا بودند
ساقر شکسته خونه مولا فاطمه
حسن و حسین و زینب سه تا دوردونه بودند
گرد شمع روی مادر مثل پروانه بودند
پیر میخونه شب و روز به اون خونه سر می زد
دل مستش برای دیدن ساقی پر می زد
آخرش چی شد
یه حروم زاده با یک عده ارازل اومدند
در اون خونه رو از بغض و حسد اتش زدند
به رخ بانوی هستی ز حسد سیلی زدن
رو بروی چشم مجنون سیلی به لیلی زدن
{لعنت خدا بر ابوبکر و عمر و عثمان و یزید و یزید صفتان و
شمر و حرمله و عمر بن سعد تا روز قیامت}
ثواب لعن بر این ها از صلوات بیشتره